Your Stories

Have a story? Simply use the comment section at the bottom of this page!

برای خواندن پاسخ مشاور روی علامت + کلیک کنید

دختری 18 ساله وعاشق ادامه تحصیل هستم اما والدینم می‌گویند مادیات مهم‌تر است و می‌خواهند مرا به خواستگاری با تحصیلات و فرهنگِ پایین ولی پول‌دار شوهر بدهند. خواستگارم هم با ادامه تحصیلِ من موافق نیست. نمی دانم چه کنم؟

پاسخ:
متاسفم هنوز هم خانواده هایی وجود دارند كه بدون در نظر گرفتن علاقه و نظر فرزندشان برای آینده‌‌اش تصمیم می‌گیرند. خانواده‌هایی که نه تنها خودخواهانه در انتخاب رشته‌ی تحصیلی فرزندشان اعمال نظر می کنند حتی ظالمانه او را از ادامه تحصیل محروم می کنند و آگاه نیستند که چنین تصمیمات خودخواهانه‌ای که به اسم خیرخواهی گرفته می‌شود تا چه اندازه به سلامت جسم و روان فرزندشان آسیب می‌زند و اتفاقن همان آینده ای را که می‌خواهند بهتر بسازند، خراب می‌کنند. پس مخاطب اصلی این پست، والدینی هستند که بدون شناخت کافی از روحیات، نیازها و توانمندی‌های فرزندشان او را اسیر رویاهای ناکام مانده خودشان می‌کنند.
“والدین عزیز” ازین ظلم عظیم و گاه غیرقابل جبران دست بردارید. افسردگی، اضطراب، خشم، طلاق، خیانت، اعتیاد و … تنها بخشی از آسیب های احتمالی و آتی تصمیمات خودخواهانه‌ی شماست.
دختری هجده‌‌ ساله برای پذیرش مسئولیت‌های یک زندگی مشترک آمادگی ندارد و شما با قرار دادن او در چنین موقعیتی، علاوه بر سرکوب کردن شوق و انگیزه‌ی او برای رشد و تحصیل، فرصت تجربه‌ی یک زندگی مشترک شیرین و لذت بخش را از او می‌گیرید و احتمالن فکر هم نمی کنید که حالِ بد این عروس خشمگین و ناامید قطعن گریبان جناب داماد را هم خواهد گرفت.
دخترجان! از آرزوها و اهداف بالغانه‌ای که در جهت رشد، سلامت و امنیت روانی و جسمانی توست و فردایت را بهتر از امروزت می سازد، دست برندار!
حتی می ارزد که برایشان بجنگی! پس خجالت نکش(پاسخ به والدین و خواستگارت را به تعویق نینداز، تا سکوتت را علامت خجالت و رضایت برداشت نکنند)!
احساس گناه نکن(تو مسئول نداشتن ها، ازدست دادن ها یا خوشحال کردن والدینت نیستی، تو فقط مسئول رشد و مراقبت از خودت هستی)!
پس محترمانه اما قاطع و محکم به والدینت بگو دلت میخواهد درس بخوانی و برای ازدواج آمادگی نداری.

مدتی است با وجود داشتن همسر، علاقه مند به همکار خانم شده ام و متأسفانه این مسأله فكرم را خیلی مشغول كرده طوری كه دیگر هیچ علاقه ای به همسر و زندگی ام ندارم. از شما می خواهم كمكم كنید تا هرچه زودتر از این مشكل روحی نجات پیدا كنم.

پاسخ:
لازم است بدانید عادت و وابستگی با عشق و دل‌بستگی بسیار متفاوت است.
اگر در معاشرت و ارتباط كلامی مداوم بین زن و مرد در محیط کار، رفته رفته گفتگوها و معاشرت‌های كاری، به درددل کردن و گفتگو درباره مسائل خصوصی گسترش پیدا کند؛ می تواند باعث ایجاد وابستگی روانی و عاطفی شود. این وابستگی به معنای تفاهم دو طرف یا نزدیكی احساسی آن ها نیست بلكه فقط و فقط زاییده شرایط و موقعیت روانی است كه به‌دلیل طرح مسائل خصوصی، همراه با عنصر تكرار و مداومت، حاصل شده است. به تمامی اینها جاذبه‌های جنسی و كشش موجود بین دو جنس مخالف را هم اضافه كنید كه تشدید كننده آن وابستگی روانی خواهد شد. پس این علاقه مندی اصیل نبوده و براساس شرایط درست و شناخت صحیح از طرف مقابل شکل نگرفته! لازم بود هردو شما با عملکردی هوشیارانه و مسئولانه و با رعایت حریم ها و مرزها، جلوی بروز و پیشرفت آن را می‌گرفتید.
نکته بعدی این است كه شما در زندگی با همسر خود چه كاستی‌ها و نیازهای پاسخ داده نشده ای دارید كه خارج از محیط خانه و در دیگری آن را جستجو می‌كنید؟ لازم است آ‌ن ها را پیدا كنید و درباره‌شان با همسرتان صحبت کنید. متاسفانه اغلب زوج‌ها به غلط انتظار دارند همسرشان علم غیب داشته باشد و خودش بداند و حدس بزند و بفهمد كه دیگری چه می‌خواهد! این باور اشتباهی است كه باید اصلاح شود! شما مسئول نیازتان هستید پس شما باید آن را بشناسید و برای پاسخ به آن، به طریق درست آن را درخواست كنید.
پس عدم ارضا نیازها و کمبودها در زندگی زناشویی، هرگز مجوز خیانت نیستند بلکه موضوعاتی قابل بررسی و مذاکره هستند که می‌توان با کمک خود زوج یا مشاور آن ها را حل کرد یا راهکار مناسبی برایشان پیدا کرد.
بنابراین شما دردل‌هایتان را در مکان اشتباهی(محیط‌ کار) پیش فرد اشتباهی(همکار) برده‌اید!
نکته مهم بعدی بررسی پیامدهاست، از خودتان بپرسید: با ادامه این رابطه، كه خارج از روابط زناشویی، خارج از عُرف، اعتقادات، اخلاق و سلامت جامعه می باشد، من چه چیزهایی را به دست می آورم، و در مقابل چه چیزهایی را از دست می دهم؟ آیا با این کار به اعتماد و احترام همسرم آسیب نمی زنم؟ این ترس مدام از رسوایی و ناآرامی روانی به حفظ این رابطه می ارزد؟ این وابستگی روانی چقدر پایدار و شیرین خواهد ماند؟ تا کی این رابطه پنهان می‌ماند؟ چقدر زنی یا مردی که با خیانت، نشان داده متعهد نیست، دارای سلامت روانی، اخلاقی و قابل اعتماد است؟
پاسخ این سؤالات را به خودتان واگذار می‌كنم زیرا معتقدم جواب‌های درست در قلب و ذهن خود ماست.

زنی 36 ساله ام و یك پسر ۹ ساله دارم. حدود سیزده سال از ازدواجم می‌گذرد، متاسفانه بعد از به دنیا آمدن پسرم روابط من وهمسرم بسیار سرد و بی‌انگیزه شد. هرچه تلاش كردم تا شور وشوق اوایل ازدواج را در زندگی ام به وجود آورم بی نتیجه بود. زندگی‌ام به گونه‌ای شده كه فقط به خاطر فرزندم یكدیگر را تحمل می‌كنیم. به تازگی تصمیم گرفته‌ام كه برای طلاق اقدام كنم. فقط نگران پسرم هستم. خوشبختانه خودم شاغل هستم واز لحاظ مالی مشكلی ندارم. كمكم كنید تا بتوانم تصمیم درستی بگیرم.

پاسخ:
دوست عزیز آنچه در نامه ات نوشتی مسئله ایست که در اغلب خانواده ها و بعد از تولد فرزند پیش می آید. حضورعضوی تازه و پر نیاز که مراقبت و توجه شبانه روزی می طلبد خوداگاه و ناخوداگاه تمام حواس زن و شوهر را درگیر خود می کند و بدیهی ست توجه شان به هم کم و سطحی باشد. این مسئله در صورتیکه زن و شوهر توافق، آمادگی قبلی و برنامه ریزی برای بچه دار شدن نداشته باشند پر رنگ تر و بیشتر خواهد شدو زمانی که اختلاف نظر و مشکلات جدی درباره ی سایر مسایل زندگی و تعارض های زناشویی هم از قبل بین زن و شوهر وجود داشته باشد این موضوع آزاردهنده تر خودش را نشان خواهد داد. می خواهم بگویم تغییر حال و مدل زندگی بعد از تولد فرزند طبیعی ست اما نکته ی مهم آگاهی به این وضعیت است و تلاش زن و شوهر هردو برای حل مسائل و آوردن نشاط و سرزندگی مجدد به زندگی شان است . شما از مسائل قبلی یا جدید پیش آمده بین خود و همسرتان چیزی ننوشته اید چون احتمالا این موارد هم در تصمیم گیری الانتان موثر است و اینکه تمام این ۹ سال برای اصلاح و ایجاد تغییر در زندگی و روابط بین خود و همسرتان چه کار و تلاشی کرده اید؟
به گمانم قبل از تلاش برای بهبود اوضاع و اموختن مهارت ها و پیدا کردن مسایل و راهکارهای حل آنها، فکر کردن به طلاق زود است و البته عاقلانه هم نیست، پس بیشتر فکر کنید و حتی درین مقطع لازم است از مشاور راهنمایی بگیرید.
ازدواج مثل یک گلدان گل نیاز به مراقبت و توجه دارد. هر روز آبیاری می خواهد، خاک مغذی و نور کافی می خواهد. مطمئن باشید زیباترین عشاق هم اگر آن عشق و توجه روزهای اول را بعد از ازدواج از هم دریغ کنند زندگیشان پژمرده و سرد خواهد شد.
با همسرتان صحبت کنید و به خواسته ها و نیازهای هم گوش کرده و برای انجام و پاسخ به آن‌ها برنامه ریزی کنید.‌مطمئن باشید با اندکی صبوری و توجه و مراقبت روزانه برای توجه دادن و گرفتن متقابل می توانید دوباره عشق و نشاط قبلی را زنده کنید، حتی بهتر از قبل. موفق باشید.

دختری ۲۵ ساله هستم و تازه به کانادا مهاجرت کردم. خواهرم هم مجرد است و ۷ سال قبل از من به کانادا مهاجرت کرده، من چندماهی است با پسری دیت می کنم اما متوجه شدم که او در گذشته با خواهرم در رابطه بوده و سکس هم داشته اند. نمی دانم چه کنم از طرفی از فکرش هم حالم بد می شود وقتی به خواهرم فکر می کنم واز طرفی من به این پسر خیلی علاقه مند شده ام چون بیشتر ایده آل های مرا دارد.

پاسخ:

همراه عزیز متوجه هستم که در موقعیت تلخ و سختی قرار گرفته‌ای اما در نظر داشته باش وقتی در حال حاضر از فهمیدن این واقعیت احساس خوبی نداری به احتمال زیاد این حس تا همیشه باعث آزارت خواهد بود.
  و امید به اینکه این احساس بد به مرور زمان برطرف می شود اشتباه است. این واقعیت همیشه روی رابطه شما سنگینی می کند.
از طرفی شما نسبت به اینکه آیا خواهرتان هم نسبت به این مرد هنوز احساساتی دارد یا نه اطلاعاتی ندارید، و حتی اگر هم بپرسید باز نمی توانید مطمین شوید که در قلب و ذهن خواهرتان چه می گذرد؟

پس شما در تمام مدت رابطه تان مجبورید درد این ابهام که رابطه خواهرتان و پارتنر کنونی شما چقدر عمیق بوده، سکس داشته اند یا خیر و سوالات بسیار دیگر را تحمل کنید. سوال درست این است که چقدر برای تحمل این درد دائمی در رابطه تان صبر و آمادگی دارید؟

و آیا نگه داشتن این رابطه ارزش این همه رنج و ابهام آزاردهنده را دارد؟

مشاور گرامی حدود دوسالی است ازدواج كرده ام ، متاسفانه همسرم با وجوددانستن شرايطم که زندگی كردن همراه پدرومادرم بود، به تازگی خيلی بهانه گير شده و از من ميخواهد كه از آنها جدا شويم درصورتی كه مادرم پير وناتوان است ومن به عنوان تنها پسر نمی توانم آنها را تنها بگذارم. تمام كارهای خانه مادرم و مراقبت از آنها به عهده خودم است و از همسرم هيچ گونه توقعی ندارند. اما همسرم نمی تواند شرايط من را درك كند و به تازگي سر كوچكترين مساله بحثمان مي‌شود، ديگر تحمل رفتارهايش راندارم .با وجود شرايط زندگی ام به نظر شما چه گونه مي‌توانم همسرم را متقاعد كنم كه بايد پدر و مادرم رابپذيرد.

پاسخ:

دوست گرامی درست است که رسیدگی به والدین پیر و بیمار وظیفه فرزندان است اما از طرفی ازدواج و بستن تعهد با دیگری هم وظایف و مسئولیت هایی را برای ما به همراه دارد که نمی توان آن ها را هم نادیده گرفت . اینکه همسرتان ابتدا موافق بوده و حالا بعد از دوسال مخالف است حتما دلایلی دارد مثلا اینکه در زندگی زناشویی شما کمبودها و نیازهای پاسخ داده نشده ای هست که ایشان را گله مند و ناراضی کرده بنابراین به گمانم قبل از هر چیز بهتر است با ایشان صحبت کنید و دلایل نارضایتی شان را بپرسید اینکه ایشان کاری برای والدینتان انجام نمی دهد برای رضایتمندی کافی نیست . او از شما به عنوان همسرش هم انتظاراتی دارد که احتمالا بدلیل سرگرمی و درگیری شما با امور والدینتان بی پاسخ مانده. بنابراین باید بتوانبد اول ریشه و دلایل ناراحتی و بعد نیازها و خواسته های ایشان را پیدا کنید تا با رفع و پاسخ دادن به آن ها رضایت ایشان را نیز تامین کنید . نکته دیگر اینکه قطعا با کشیدن بار دوخانواده شما هم تحت فشار هستید حتی اگر بروی خودتان نیاورید پس باید برای خودتان هم فکری بکنید چون همین سنگینی بار مسئولیت ، شما را هم خسته و بی حوصله می کند که قطعا روی رفتارتان با دیگران مخصوصا همسرتان تاثیر منفی می گزارد. نوشته اید تک پسر هستید ولی  آیا والدینتان فرزند دختر دیگری هم دارند یا نه ؟ که اگر بله وظایف نگهداری از والدینتان باید بین شما و انها تقسیم شود پسر و دختر فرقی ندارند هردو باید در این امر شریک شوند تا بار مسئولیت تقسیم و کمتر شود. حتی اگر هم فرزند دیگری نیست بهتر است برای رسیدگی به بعضی امور از یک پرستار کمک بگیرید تا کمک حال شما باشد و شما هم برای خودتان و همسرتان وقت آزاد بیشتری داشته باشید. قطعا پدر و مادرتان هم برای شما، ارامش و خوشبختی می خواهند و راضی نیستند که شما به مشکل بربخورید . انشاله موفق باشید.

برادري 16 ساله دارم كه دوسال ازمن كوچكتراست ولي برخورد پدر و مادرم طوری بوده كه او احساس بزرگي وقلدري مي‌كند. من با وجود 18 سال سن از ترس برخوردهاي بد وتوهين آميزش نمي توانم با دوستانم به گردش وتفريح بروم زيرا تمام وقت مرا كنترل مي‌كند ،متاسفانه سه سال پيش در راه مدرسه با پسري دوست شدم وخانواده متوجه شدن از زمان تاكنون با وجوداينكه ديگر اشتباهي نكرده ام ولي خانواده ام هنوز به من شك دارند.هرچه از مادرم مي‌خواهم كه با برادرم صحبت كند توجهي نمي كند.به نظر شما چه كاركنم تا رفتارخانواده به خصوص برادرم با من خوب شود.دلم مي‌خواهد بابرادرم مانند يك دوست باشيم .لطفا كمكم كنيد.

پاسخ:

همراه عزیزم چقدر خوب است و آفرین به شما که در عین گله مندی از برادرتان ، به دوستی و صمیمیت بیشتر با او علاقه مند هستید . و البته گله مندی شما هم کاملا بجاست و حق دارید از دخالت های  برادرتان ناراحت باشید. نکته ی بسیار مهمی که اغلب خانواده ها از آن غافل می مانند یا به اشتباه حتی آن را در خانواده جا می اندازند اینست که خواهر یا برادر را مسئول مراقبت یا نگهداری از خواهر و برادر دیگرشان می کنند که کار بسیار اشتباهی است. وظیفه مراقبت و حفظ امنیت یا تربیت فرزندان ما ، فقط و فقط به عهده ی ما والدین است و نباید این وظیفه را به فرزند دیگرمان محول کنیم . با اینکار به هردو فرزندمان لطمه می زنیم . به یکی مسئولیت و باری اضافه را تحمیل می کنیم و به دیگری احساس حقارت و کم توانی می دهیم و بدتر از همه ی این ها خراب شدن رابطه ی بین دو فرزند است که دیگر براحتی قابل ترمیم و بهبو د نیست. پس بنابراین برادر شما بزرگتر از شما هم اگر بود حق دخالت در امور مربوط به شما را نداشت. با پدر و مادرتان صحبت کنید و حتی از آنها بخواهید  همین هایی را که الان برایتان نوشتم، بخوانند یا بروند و با یک مشاور دراین باره صحبت کنند تا با قاطعیت از برادرتان بخواهند تا امور مربوط به شما را به آن ها واگزار کند و او بداند که شما فقط باید به والدینتان پاسخگو باشید. شما هم دقت کنید تا در امور برادرتان دخالت نکنید. البته اگر خواهرها و برادرها برای هم حرف بزنند و درددل کنند ایرادی ندارد فقط با این شرط که خودخواسته باشد نه با تحمیل و زور. در مورد خودتان و اشتباه سه سال پیش هم لازم است با پدر و مادرتان صحبت کنید به ان ها بگویید چقدر پشیمان هستید و در ان زمان از روی نا اگاهی اینکار را کرده اید و حالا می دانید خط قرمز ها و چارچوب های خانواده تان کدام است و برای ان ها احترام قائلید و کاری نمی کنید که والدینتان را شرمنده یا ناراحت کنید . وقتی رفتارتان هم مطابق با همین حرف هایتان باشد قطعا اعتماد و احترام دوباره آن هارا بتدریج بدست خواهید آورد. با برادرتان هم با همین صمیمیت حرف بزنید و به او بگویید چقدر دوستش دارید و دلتان می خواهد با او دوست و صمیمی باشید. حرف زدن صادقانه و از ته دل همیشه تاثیر خوبی خواهد داشت.

دختري 27 ساله هستم حدوديك سالي است باپسري كه 34 سال سن دارد وبا پدرش تنها زندگي مي‌كند عقدكرده ايم.متاسفانه از همان روزهاي ابتدايي تنها خواهرش درتمام مسائل دخالت مي‌كردو همسرم هم چون از او كوچكتر است و حكم مادرش را دارد نمي تواند چيزي بگويد. احساس مي كنم تمام مخالفت هايي كه درمقابل بعضي از خواسته هايم انجام مي دهد از طرف خواهرش باشد. همسرم عقيده دارد كه اگر ما ازدواج كنيم او ديگر نمي‌تواند در كارها و تصميمات ما دخالت كند. درضمن به تازگي مادرم هم سر لج افتاده و مي‌ترسم تا موقع عروسي به مشكل بزرگي بر بخوريم و يا شايد ازدواجمان صورت نگيرد. به نظر شما به حرف همسرم اعتماد كنم كه در آينده مشكلي نخواهيم داشت. البته من همسرم را خيلي دوست دارم زيرا خيلي مهربان و ساكت است .

پاسخ:

دوست عزیز شما و نامزدتان باید از همین حالا ایجاد و داشتن حریم خصوصی و حفظ رازداری در امور مربوط به خودتان را تمرین کنید. هر دختر و پسری تا زمانی که در خانواده خودش زندگی می کند آزاد است اما زمانی که پیمان زناشویی و تشکیل یک خانواده را می بندید باید مرزی را به دور این خانواده ی جدید و تازه شکل گرفته، بسازید . به این ترتیب که دیگر امور مربوط به شما و تصمیمات شما و رازها و حتی قهر و آشتی های شما باید در داخل همین مرز و حریم بماند و خارج نشود چرا که هر حرفی که از داخل این مرز به خارج منتقل شود اجازه ی دخالت یا نظر دهی و بعد پیامدهای  مرتبط با ان را وارد زندگی مشترک زوجین می کند. بنابراین اگر از همین حالا توانستید این حریم را کم کم و بتدریج ایجاد کنید در آینده هم آن را حفظ می کنید و دیگر مشکلی با دخالت های دیگران از جمله خواهر همسرتان نخواهید داشت. این موارد را به همسرتان هم بگویید و از او بخواهید درباره مسائل خصوصی و تصمیمات دونفره تان رازدار باشد از طرفی خودتان هم باید همین را رعایت کنید یعنی مسائل و مشکلات بین خودتان را با مادرتان مطرح نکنید تا ایشان هم حساس شده یا از سر دلسوزی بخواهد ناراحت شده یا تصمیمات احساسی بگیرد . همسرتان مرد بالغی است و با 34 سال سن لازم است کمی مستقل تر برخورد کند. توجه داشته باشید اگر حالا نتوانید مرزها را درست تعریف کنید بعد از ازدواج هم اوضاع به همین ترتیب ادامه خواهد داشت. اگر هم در تصمیم گیری برای موردی به توافق با هم نرسیدید یا به مشکل برخوردید عادت کنید که از همین حالا برای  مشورت پیش یک مشاور  بروید و از او راهنمایی بخواهید. مشاور فردی بی غرض و بی طرف است که مسائل شما را بدون دخالت دادن احساسات و از روی مهارت و تجربه شغلی و با استدلال و منطق می بیند و حل و فصل می کند. 

 

مدتی است به خاطر شرایط كاری ام از خانواده ام دور هستم به طوری كه هر چند ماه یكبار به مدت یك هفته پیش زن و دو فرزندم می روم. در این دو سال تمام بار مشكلات زندگی به دوش همسرم بوده ولی از نظر مالی هیچ گونه كم و كسری نداشته اند. در این مدت همسرم با پول های من خانه ای خرید وبه نام خودش زده است، نگرانی من به خاطر آینده است كه دچار مشكل شویم چون من هیچ پول وپس اندازی ندارم وتمام درآمدم را برای آنها می فرستم و چون از زندگی ام دور هستم نمی توانم اعتراض كنم، به نظر شما چه كاركنم تا درآینده دچار مشكل نشوم درضمن تا دو سال دیگر از خانواده ام دور هستم.به تازگی احساس می كنم خیلی افسرده شده ام وهمسرم هم به خاطر اینكه درآمد خوبی دارم این شرایط را قبول دارد ودلش نمی خواهد كه كارم را عوض كنم، ازشما می‌خواهم كه راهی نشانم دهید تا بتوانم شرایطم را تغییر دهم.

،پاسخ:

دوست عزیز به شما حق می دهم که نگران وضعیت و شرایط موجود در زندگیتان باشید. مدت زمان دوری شما از خانواده بسیار طولانی است و بنابراین بسیاری از نیازهای شما و همسرتان و همینطور فرزندانتان در این فاصله بی پاسخ می ماند. شاید برخی از خانواده ها بدلیل نیاز مالی شدید یا نداشتن تخصص در کاری دیگر مثل شما ناچار به تحمل این جدایی ها باشند اما حتی در آن حالت نیز زن و شوهر لازم است به این نکته دقت کنند که در ازای این درامدو پول چه چیزهایی را در رابطه شان یا در تعامل با فرزندانشان از دست می دهند. زیرا تامین امنیت مالی فرزندان و همسر بخشی از وظایف شماست ولی آنها در بسیاری از ابعاد دیگر نیز به حضور و وجود شما نیاز دارند. ننوشته اید فرزندانتان چند سال دارند چون در هرسنی هم این نیاز به حضور شما تغییر می کند و گاه اهمیت بسیار زیادی دارد مثلا در سن بلوغ و نوجوانی حضور شما در کنار همسر و نوجوانتان اهمیت زیادی دارد. پس بهتر است زمانی بگذارید و با همسرتان در این مورد صحبت کنید . اگر می توانید فاصله های نبودنتان را در خانه کم کنید و اگر نه، حتی فکر کردن به کار دیگر هم ایده ی خوبی است. اینکه همسرتان به شما می گوید در کارتان بمانید شاید بدلیل عادت کردن است که البته عادت خوبی نیست، مفهوم خانواده و حضور تک تک اعضاء در آن باید پررنگ تر از این ها باشد. در مورد اداره امور مالی تان هم به گمانم بهتر است خودتان هم پس اندازی داشته باشید . حقوق شما متعلق به شما و خانواده است پس میزان مخارج خانواده را براورد کنید و همان مقدار  را به همسرتان بدهید نه همه ی حقوقتان و مابقی را در حساب خودتان پس انداز کنید. حالا اگر تصمیم داشتید با این پس انداز خریدی برای آتیه خود و خانواده تان انجام دهید با مشورت و همراهی همسرتان اینکار را بکنید. تا اگر زمانی خودتان به پول نیاز داشتید امکان استفاده از آن را پیدا کنید. به نظر می رسد که شما کلا خودتان را از مسئولیت ها و امور خانواده حذف کرده اید که این هم درست نیست، مثلا در خرید خانه هیچ نقش یا سهمی ندارید بهتر بود مشارکت شما در ان وجود داشت چه در انتخاب، چه در مسائل مربوط به خرید و معامله.

خلاصه اینکه بچه ها یا همسرتان نباید شما را فقط به عنوان یک منبع تزریق پول بشناسند و ببینند، بلکه شما باید از همه نظر بتوانید جایگاه خود را به عنوان همسر و پدر حفظ و تقویت کنید. درغیر اینصورت نمی توانید انتظار داشته باشید که فردا بچه ها در تصمیم گیری هایشان با شما مشورت کنند یا اصلا به نظر شما اهمیتی بدهند که در ان صورت بیشتر از همه خودتان احساس پشیمانی و سرخوردگی پیدا می کنید. امیدوارم با دقت به تمام آنچه گفته شد بیندیشید و بعد مناسبترین تصمیم را بگیرید موفق باشید.

 

 

زنی 45 سال وتنها هستم كه حدود چهارسالی است همسرم رو در اثر سانحه تصادف از دست داده ام و با تنها دخترم كه 15 سال بیشتر ندارد زندگی می‌كنم .خوشبختانه از نظر مالی مشكلی نداریم و حقوق همسرم كفاف زندگی مان را می‌دهد. اما خیلی احساس تنهایی می‌كنم .همیشه كسل و بی حال هستم و حوصله هیچ كاری را ندارم، احساس پوچی می‌كنم دلم می‌خواهد كه سركار بروم و خودم را مشغول كنم ولی متاسفانه خانواده شوهرم فوق العاده حساس و تعصبی هستند و به شدت با این مساله مخالفند و می‌ترسم كه با پا فشاری من دخترم را از دست بدهم. به نظر شما چگونه این احساس تنهایی و خلع نبود همسرم را جبران كنم. به نظر شما خانواده همسرم اجازه این همه دخالت در زندگی ام را دارند. لطفا كمكم كنید

پاسخ:

دوست عزیز قبول دارم که در شرایط سختی به سر می برید و به تنهایی زندگی کردن و قبول مسئولیت های دخترتان این شرایط را سخت تر هم می کند. اما زندگی جریان دارد و شما هنوز بسیار جوان هستید و منطقی اینست که برای ادامه زندگی تان برنامه ریزی و هدف گذاری داشته باشید. بنابراین کار کردن و حتی ازدواج مجدد حق شماست و کسی حق ندارد این حق را از شما سلب کند. حضانت دخترتان هم به عهده ی شماست و خانواده ی همسر متوفی شما حق ندارند در امور زندگی شما دخالت کنند مخصوصا که کار خلافی هم نمی کنید. چه بسا ماندن در این حالت رخوت و بی هدفی موجب افسردگی و اختلال در سلامت و شادابی روحیه شما شود و بدیهی است این حالات روی دخترتان هم که درحال حاضر شما تنها الگو و تکیه گاهش هستید تاثیر بگذارد. هرچه فعال تر و پویا تر باشید روحیه شاداب تر و زندگی پربارتری هم خواهید داشت. بنابراین بدون ترس و با قاطعیت برای رسیدن به خواسته ی مشروعتان تلاش کنید. برای یکسال آینده و بعد پنج سال و … آینده تان هدف گزاری کنید. ورزش ، کلاس های هنری و آموزشی ، فراگرفتن زبان یا خیاطی و…. خلاصه هر کاری که به رشد شخصی و پربار شدن زندگی خودتان و دخترتان کمک می کند بپردازید و زندگی تان را با هدف ، امید و شادابی پیش ببرید. موفق باشید.

 

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *